سومین سفر عزیزم( محمود آباد)
سلام بابایی
(بلاخره وقت کردم بیام واست پست بذارم آخه به مامانی سپرده بودم که پست هفت ماهگیتو من بذارم)
قبل از هرچیز یه عکس از قبل از سفرمون واست بذارم که من و مامانی در حاله جم و جور کردن وسایل سفر بودیییییم
پسرم در حال حاضر که من دارم واست این پست رو میذارم تو و مامان در
خواب ناز هستید
و من هم عاشق هر دو تاتونم
اولین سفرت که به شبراز بود رو با ماشین خودمون رفتیم.دومین سفر که به مشهد بود با پروازرفتیم و بلاخره این سفرمون که به شمال کشور بود و
همراه خانواده خودم و عمو حسنو خانوادش و خانواده سه نفری ما و دایی علی رضای تو،با ماشین رفتیم که کلی بهمون خوش گذشت .آخه سه تا ماشین بودیم و کلی صفا
حالا رسیدیم به خاطرات تصویری آقا پسرم و مااااااا
از اونجایی که تخت از گهوارت جدا میشد ما اونو مخصوص اینجور جاها گذاشته
بودیم مثلا تو ماشین خیلی راحت و آروم توش لا لا میکردی و خیال من و مامانی از بابت استراحتت در ماشین رااحت بود
این عکسو مامان مهربونت ازت گرفته
وقتی هم بیدار میشدی مامان یه بالشت پشتت میذاشت تا راحت بشینی و بازی
کنی با عروسکات
منم که پشت فرمون بودم و با تنظیم آینه تو و مامانی رو هی نیگاه میکردم
از اونجایی که دایی علیرضات کنار من نشسته بود هرزگاهی بر میگشت وبا اداهاش تو مامانی رو میخندوند که منم با خندهاتون شااااااااااد بودم
خلاصه بعد از دو روز رسیدیم مهمود آباد و ماشالله به پسر طلای من که اصلا اذیتمون نکردیخوش رفتار و خوش رو مثل همیشه.....
این عکس رو زن عموی من ازت گرفته...اخه ما موقع غذا میرفتیم رستوران و کلید
ویلا دست بابا بزرگ بود و بعد از نهار برگشتیم خونه و کلید نداشتیم و من دوباره
رفتم تا کلید رو از بابا بزرگ بگیرم که دیگه زن عمو و خواهرش این عکسارو ازت
گرفته بودن...
خلاصه خوش گذرونیمون شروع شد
مامان نجمه عاشق این عکسته عزیزم البته منم همینطوووووووور
و اینک دو عکس یادگاری از دایی علیرضا و عمو مططفی به همراه شایااااااااان
رسیدیم به تفریحات پسرم که من و مامان بیشتر از شما ذوق میکردیم عزیزم
البته بیشتر نگران این بودیم یه یهوو نیوفتی پایین، هممون دور تادورتو گرفته
بودیم(عمه مریم،دایی علیرضا،عمو مصطفی،من و مامانی)
و در آخر یک عکس یادگاری از من و شازده پسرررررررم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی