شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

فرشته رویاهام خوش اومدی به زندگیم

ده ماهگی و محرم...

1391/10/27 13:12
نویسنده : محمد و نجمه
948 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااام پسر شیرینم

بلاخره ده ماهه شدی و منم خییلی خوشحالم که بزرگ شدنتو میبینم

لحظه به لحظه کنارمی حتی تو این لحظات پر استرس امتحانات میان

ترم و کلاس و دانشگاه بازم کنارمی، حتی حاضر نیستم برای نیم ساعت

اونم به خاطر درس خوندن از خودم دورت کنم،حاظرم کنارم باشی و

درس بخونم درسته که نمیتونم تمام حواسمو به درس بدم اما بازم

خدا رو شکر،اولین امتحانمو خوب دادم.....

تمام سعی خودمو کردم که هم بتونم درسامو بخونم و هم بتونم به

خونه و زندگیمون برسم و همچنین روزانه چندین ساعت با شما پسر گلم

بازی کنم و روحییه خودمم عوض میشه با خندهای شیرینت مامان..

 

راستیییی به خبر خوب

9 ماه و 10 روزت بود که اولین دندونت رشد کرد فداااااااااااات یعنی وارد 10 ماهگیت

شده بودیقلب

اونم بدون درد و بی تابی فدای پسر صبورم بشم...

خونه خاله سهیلا بویم(خاله خودم) داشتم به شما شام میدادم یهو احساس کردم

قاشق صدا کرد ،سریع دویدم دستامو شستم و نگاه کردم واااااااااااااااااااااای این

دندونه شایانمههورا

همه اونجا خوشحال شدن خاله و نانا و .....منم زنگ زدم عزیز جون و این خبر خوش رو

بهش دادم و ایشون رو توی خوشحالیمون شریک کردیممممممممم و بلاخره عزیز جون

آش دندونی شایانمو پخت و به همه فامیل بر کررررررررررررررررررررررررد قلب

وبعد از یک هفته و نیم دندون دوووووووووووووووووووووووومتشویقتشویققلبمژه

و  یک عکس ناز از بازی مامان و فرشته ی کوچولو قلب

 

9.1390 که شما ده ماهه بودی ماه محرم،ماه عزاداری و ماه امام حسین بود....

اولین محرم عمرت عزیزم،من وبابا به احترام این روزا شما رو سبز پوش کردیم و از

آقا امام حسین خواستیم که همیشه سایش سایه بونه زندگیت باشه....

آمین یا رب العالمین

 

این عکس مربوط به زمانی میشه که منو بابایی و شما و عمه مریم و عمو علیرضا

رفتیم هیئت

 

 

لالا کردن آقا شایان و عکاسی مامان نجمه

ههههههههه

فدات بشم

آقا شایانم ،نشسته بودی و tv نگاه میکردی و من مشغول کارای خونه بودمو بابایی هم پای لب تاپ بود یهو متوجه شدیم که پسر

گلمون لالا کردهههههههههههه

عزیزززززززززززززززززززززم

مامان قربونت بشه که کلی تو خواب تکون میخوری

 

 

صبح با صدای نازت پا شدم و متوجه شدم که کاملا بیداری

فدات بشم خوش اخلاق،اومدیم تو پذیرای نشستیم تا من درس بخونم و شازدم

بازی کنه

از اونجایی که عادت داری بعد از خواب حسااااااابی کش بیااااای

من دوربینمو اماده کردم تا ازت عکس بگیرم و متوجه شدی شروع به خندیدن

کردی عزیززززززززززم

قربون شکمممممت

و در آخر دستا بالااااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سانيار
26 دی 91 7:42
بوسسسسسسسسسسسسسس براي شايان شيرين عسلممم فدات بشم خاله خيلي بانمكي هزار ماشالههههه


مرسی عزیزم لطف داری مامی سانیار جونم
مامان یلدا و سروش
26 دی 91 8:43
خدا حفظش کنه این گل پسری رو برا مامانی و بابایی مهربون.
خسته هم نباشی مامانی با امتحانات. خوبه شما همت کردی با شایان جون درس بخونی من که به خاطر سروش گلی الان دو ترمه که مرخصی گرفتم و مهر 92 تصمیم دارم برگردم سر کلاس.
ببوسین این فرشته خنده رو رو


مرسی عزیزززم لطف داری ،اره شما هم همت کن حتما میتونی خانومی
هیچی نشد ندااااااره
ممنون که از وب ما دیدن کردی
خاله سمیرا
26 دی 91 14:37
سلام مامی شانی زنبوره من
اینقدر خسته بودم الان ، دخترم هم خوابیده
اومدم یه سری وب شاهزاده کوچولو
خاله جون خنده هات خستگی هامو برد
چقدر ناز می خندی عاشق خنده نی نی های بی دندونم
فدات بشم عزیزم
بوست نمی کنم چون مامانی می دونه ...............


عزیزززززززززم سمیرا جونم
من و شیایان خیلی دوستت داریمااااا
ممنون عزیزم لطف داری
ایشالله زودتر سرماخوردگییییت خوب بشه خانوم گل
بووووووووووووس
زهرا
28 دی 91 1:45
مبارکه عزیزم از طرف من ببوسش
وای شما با این فسقلی درس هم میخونین؟ آخه چه جوری ؟ تو رو خدا نگین علاقه پشتکار وتلاش که از اینا خیلی شنیدم البته یکی از دوستام 3 تا بچه داشت که شاگرد اول دانشگاهمون بود ، برام جای تعجبه؟!!جدی میگم!کمکم کنید


ههههههههههههه
خوب دیگه علااااااااااااااااااااقه
ههههههه
مامان شايان
28 دی 91 14:16
اي جونم شايانتو خيلي دوس دارم


فداااااات مامی شایان
مرسی عزیزززززم
منم شایان جونی تورو دوست دارمممممممم