سال جدید و شروعی دوباره...
سلام به همه ی دوستان خوبم و جا داره که یک تشکر صمیمانه از همتون داشته
باشم به خاطر اینکه به وب اقا شایانم سر میزدید و اینکه سال جدید رو به همه ی
دوستان و عزیزانم تبریک میگم و سالی پر از شادی و لبخند رو برای همه ی شما آرزو
دارم(هر چند میدونم که دیره)...
یک ماه هست که وب شازدمو آپ نکردم ..شروع سال جدید واسه خانواده سه نفری ما
زیاد خوب نبود
همراه با بیماری پاره تنم و بستری شدن در بیمارستان و ... گذشت.
به خاطر ویروسی که اومده بود اکثر نی نی ها درگیرش شده بودند که اسهال و
استفراغ و تب شدید رو به همراه داشت...
چی بگم و از کجا بگم رو نمیدونم فقط اینو میدونم که جهنم رو به چشمام دیدم پسرم
خدا نصیب هیچ مادری نکنه مریضی فرزندشو....
از گریه هام و بیتابیام و زجرایی که من و بابا یی کشیدیم نمیگم .چون نمیخوام دوباره به یاد بیارم......
اما پسره شیرین تر از عسلم باید بدونی که بابا بزرگ (پدری)و عزیز جون و عمه مریم
واست چکارا که نکردن هر لحظه کنارمون بودن و با حظورشون دلگرم مییشدم نه فقط
من حتی شما وقتی بابا بزرگ رو میدیدی چنان اونو به آغوش میکشیدی و با نگاهت
بهش التماس میکردی که منو ببر بیرون...
کارم فقط گریه بود این پنج روز....
اتاقمون پنجره رو به باغ داشت که نمای خیلی زیبایی داشت و همیشه بابا و بابا بزرگ
میومد اونجا از پشت پنجره بهمون سر میزد و باهات حرف میزدند که با بی تابیات و
گریهات نگهبان بیمارستان که بابا بزرگ رو میشناخت مجبور شد طوری پنجره رو کمی
باز کنه تا شازده پسرم بتونه بره بیرون و کمی خوشحال بشه البته زمانی که سرم
بهش وصل نبود.
دیگه از بس بی تابی و گریه میکردی واسه بیرون رفتن تمام پرستارا از این پنجره با خبر شده بودن اوایل ایراد و اخم اما بعد کم کم باهامون راه میومدند
جالب اینجا بود که میومدن به من میگفتن شایان رو بگو بیارن آخه دارو داره ........
خداروشکر کم کم خوب شدی و مرخص...
اما ادامه درمانتو توی خونه ادامه دادم تا کاملا به صحت و سلامت رسیدی...
خدایا شکرت به خاطر تمام خوبی هایی که در حق شایانم کردی......
بگذریم از همه اتفاقات بد و بریم سرااااااغ فرهنگ لغت پسرمــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماما - بابا - کیه کیه(وقتی ایفون زنگ می خوره و صرفا موبایل) - شی شی (شیشه شیر) - گاهی هم موقع تلفن صحبت کردن به جای کیه میگی الو و من - و زمانی که از کاری خوشتون نمیاد مثلا دارو خوردن و.. دائم میگی این چیه این چیه - و علاقه خیلی زیادی به موسیقی دارید عزیزم زمانی که موزییک میشنوی بلند میشی دست دسی میکنی و پا میکوبی و با صدات صدای همون ملودی رو در میاری ......
و اینکه این روزها عشق علاقه مامانی رو به خودت هزارر برابر کردی پسرمممممممممممم
یک عصر بهاری بود که آقا شایان از خواب ناز بلند میشه که یهو عمو مصطفی میاد و اجازه میگیره و آقا شایان با عمو جون میرن بیرون وبعد از اون به خونه عزیز جون و عکس های این نی نی ناز به روایت دوربین عمو مصطفی....
اینم دلبری پسری واسه عمو
و بلاخره گرفتن موبایل عمو(البته خداروشکر عمو دوتا موبایل داره دومی رو میده آقا شایان اخه...خودتون میبینید
اینم زمانی که شایانم احساس میکنه میخوان موبایل رو ازش بگیرن
و اینکه یه شب که ساعت از 12 گذشته بود من و بابا و اقا شایان از خونه بابا بزرگ داشتیم میومدیم خونه که سر راه دیدیم پارک شلوغه و بابا ماشین رو همون کنارا پارک کرد و من و بابا خلاصه این شد که شایان رو بردیم پارک
فدات بشم که کلی بازی کردی و با دیدن نی نی ها به وجد میومدی
و دیگه واقعا خسته شده بودی این شد که تصمیم گرفتیم بریم خونه و بابا داشت گل پسرمونو بغل میکردددددد
و بلاخره از اون جایی که دیگه خودت لالا میری و گذاشتمت رو تخت و شیشه شیرتو دادم دستت و لالا رفتییییی عزیزممممممممممم همه آرزوهام خلاصه میشن در لبخندت شیرینم....
و در آخر عکس هایی از بازی مامان و گل پسر
بوسسسسسسسسسسسسسس واسه نی نی خودم