یک هفته به تولد نی نی زنبوره
سلام پسر شیرینـــــــــــــــــــــــم
دیگه یک هفته مونده به تولد زنبوری شاهزاده کوچولوم
امروز صبح هر دوتا مون با هم پا شدیم از خواب ساعت 8:30 و مثل
همیشه خوش اخلاق و خندون پا شدی و یک صبح قشنگ واسه مامانی
ساختی عزیزم
بوووووووووووووووووووس مخصوص خود شــــــــــــــــــــــــما
تصمیم دارم واسه منوی شام تولد شما کیک مرغ و پیراشکی گوشت و
سالاد ماکارانی و به احتمال زیاد آش رشته درست کنم
که حتما از یکی دو روز قبل باید همه رو آماده کنم به جز آش و تزئینات
غذاااااااا که همون روز تولد باید انجام بشهههههههه
برییییییم سر اصل مطلب
عکسای شایانمممممممممممم
شایان آماده رفتن به بیروووون
عکسایییی زیبا از بازی کردن پسرمممم که نزدیک به یک ساعت فقط با
تامل بهشون نگاه میکردی و داشتی کشف میکردی که به چه دردی
میخورن این اسباب بازیاااااا
فدات شم شیرینم.....
صدات زدم با تعجب نگاهم کردی و دوباره مشغول بازی شدییییییی
باگت خوردن پسملی خودم
اینم از بازی کردن من و بابایی با آقا شایان ساعت یک شب که بی خواب شده بودی ی ی ی گلم
آقای پدر تصمیم گرفت که بعد از نهار خوردن آقا شایان ناخناشو کوتاه کنــــــــــــه
شایانم قبل از ناخن چیدن:*
قربونتتتتت
بعد از ناخن چیدن:
پسرم جدیدا خیلی علاقه به دوربین نشون میدی،تا متوجه فلش دوربین میشی سریع میای سمت دوربین
مامانی خیلی دوست داشت این حرکات شیرینتو به تصویر بکشــــــــــــــــــــــه
شما داشتی شعر های مورد علاقتو نگاه میکردی و منم دوربین رو اماده
کردم و از شما عکس گرفتممممم
تا متوجه شدی با خنده اومدی رو شکممم
و چهار دست و پا خودتو رسوندی به دوربییییییییین
بــــــــــــــــــــــــــــــــله !
و بلاخره دلبری آقا شایان برای مامانی یی یی یی قبل از رفتن به خونه عزیز جون
سه روز پیش شایان خیلی من و بابا رو متعجب کرد
در عین نا باوری دیدیم رفته سمت دفتر و خودکاری که گذاشته بودم
زمین و داره خطهای منحنی میکشه عزیززززززم پسرم دفتر و خودکارو
میشناسههههههه من خیلی خوشحالــــــــــــــــــــــــــم
و در آخر لالا کردن نی نی خودممممممم