روزهای شیرین بعد از یک سالگی ی
سلام فرشته ی کوچیک مامانی
امروز اومدم وبتو آپ کنم با کلی خبرای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب
اولین خبر اینه که بلاخره را رفتییییییییییییییییییییییییی فدای این دو تا پاهای قشنگت بشم من
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دقیقا 1/12 شروع به راه رفتن کردی و خیلی زمین میخوردی و در حال حاظر که 8 روز گذشته خیلی خیلی بهتر راه میری امـــــــــــــا خیلی تند و تند راه میری شما من هر
لحظه فکر میکنم میخوای بیافتی ،خدایاااااااااااااااااااا
بههمین خاطر نتونستم عکسه واضحی از شما داشته باشم آخه تند که را میری همه
عکسات مات میشن
دیشب خونه بابا بزرگ مهران بودیم،آقا شایانم تا بلند میشد راه بره بابا بزرگ بهش
میگفت اومدم بگیرمششششش این جمله رو تند و تند تکرار میکرد وااااااای شایانم
سرعت راه رفتنشو زیاد میکرد و کلی با هیجان میخندید و خودشو پرت میکرد تو بغل هر
کسی که تو راهش بوددددد ما همه ریسه میرفتیییییییییم از خنده
این روزها هر وقت میریم مهمانی همه توجهشون به شماست و با شیرین کاریات
ساعت ها سرگرم میشیم و همه رو به خنده در میاری
و جمع مهمانی رو شاد میکنی پسرممممممممممم
با تمام وجودم دوستت دارم پسرمممممم
همرا با راه رفتنت گلم دو تا مرواریدای بالاییت در اومدن که اول سمت چپی و بعد از
چهار روز راستی نوک زد و مثل بقیه مرواریدات خدارو شکـــــــــــــــر اذیت نشدی
و الان پسر گلـــــــــــــم 5 تا مروارید سفید و خوشکل داره
چند شب پیش خیلی بی تابی میکردی توی خواب منم هرکاری کردم که دلیل بیتابیاتو
بفهمم نتونستم صبح که از خواب پا شدی دیدممممممممم وااااااای یه پشه نوک بینیتو
نیش زدهههههههه
خدا لعنتش کنهههههههه اگه بدونی که چقدر ناراحت شدم پسرممممممممممم
و بلاخره روروئک آقا شایانم که دیگه اصلا راضی نمیشی که بشینی داخلششششش
امــــــــــــــــــــــــا یه بازی جدید یاد گرفتی که حسابی میپسندی این شیطونی
رو آخه در طول روز بارها میری سراغ روروئکت و ......................
و آخرین خبر خبره کوتاهییی موهای پسرمه که عکساش توی گوشی بابا محمد هستش منتظریم تا بیاد و دوباره آپ میکنممممممممم